اهمیت عقیده

همیشه افکار وعقائد هستند که بر اخلاق وآداب زندگی فرد تاثیر میگذارند؛ودرواقع ایده هاهستند که به زندگی فردجهت می دهند وچنانچه شخصی ایده ای سالم وجهان بینی صحیحی داشته باشد زندگی سالم ،آرام وبه دوراز اضطراب وپریشانی خواهد داشت.

اما اگر شخصی دارای افکار واعتقادات صحیح وروشنی نباشد،زندگیش همراه با اضطراب وبی ثباتی می باشد وشخص دچار بسیاری از مشکلات روحی -روانی خواهد شد.

بنا برآنچه گفته شد افکار وعقائد نقش اساسی در سرنوشت هرانسانی دارند ودرواقع افکار واعتقادات هستند که نحوه زندگی کردن فرد را تعیین می کنند؛ زیرا فرد برمبنای اعتقادات وباورهایی که پذیرفته است حرکت می کند وزندگی خود را برهمان راستا تنظیم می کند.

ضرورت معرفی مکتب

عصری که ما در آن زندگی می کنیم،عصر برخورد اندیشه هاست.اندیشمندان ومتفکران جهان با استفاده ازانواع واقسام وسائل نشر،عقائد وآراََء خود رادر اختیار همگان قرار داده وتوده را به تفکر واندیشه پیرامون نظریات خود دعوت می کنند... جامعه اسلامی به پیروی ازدعوت الهی«اُدعُ ِالی سبیلِ رِبکَ بِالحکمَةِ...»باید در چنین عصری مکتب خود را به نحو شایسته ای در اختیار همگان قرار دهند واز این طریق رسالت خود را دربرابرآن انجام دهند.

از این جهت ما نیز برآن شدیم تا گامی در این راستا بر داشته باشیم واین ر سالت خطیر ومهم را اداء کرده باشیم.

گناه از دیدگاه علم روانشناسی

    در خلال سالهای اخیر عده ای از جستجوگران وبررسی کنندگان علم روانشناسی و جامعه شناسی کوشیده اند از آنچه که در کتب آسمانی آمده است استفاده کنند-و اصول وحقایقی را استنباط و استخراج نمایند و برای معالجه ی نفس و روان انسانی بکار گیرند و در ده سال اخیر دهها کتاب در  این مورد نوشته شده است و از قاعده و روش دینی برای بررسی روانی استفاده شده است.وعلم روانشناسی نیز از این بررسیها که آنها را «روش دینی» نامیده بهره گرفته است.
    از جمله چیزهایی که روش دینی آنها را معالجه نموده اضطرابهای روانی و ناراحتیهای عصبی است که مسبب آن درک گناه میباشد‌-زیرا درک گناه امنیت و آرامش انسان را تهدید میکندو او را در وضعی قرار میدهد که پیوسته احساس خطر میکند و در حالت ناامنی به سر میبرد.
    بنابراین در واقع بسیاری از مشکلات درونی و روانی ما به احساس ارتکاب گناهان و لغزشهایی بر میگردد که اصلا دوست نمی داشتیم دچار آنها شویم-واین احساس و ادراک چنان اضطراب و پریشانی در وجود ما ایجاد میکند که تمام رنجها و گرفتاریهای ما از آن سرچشمه میگیرد.بیماریهای روانی-همان بیماریهای درونی هستند که به شکل وسیله ای برای گریز از عذاب روان و یا ملامت و سرزنش در می آیند.
    درک و احساس گناه امور زیر را به بار می آورد :
الف - پریشانی و وسواسی و بیماری هیستری
  ب - تصور نمودن بیماری بدون اینکه در بدن بیماری واقعی عضوی وجود داشته باشد.
   ج - آشفتگی و بازتابهای روانی که خود منجر میشود به اموری از قبیل عزلت نشینی-سستی در کار-بی علاقگی به ازدواج و تشکیل خانواده-دل کندن از ارتباطات انسانی به طور عام ویا کشیدن به طرف جریمه و جنایت و یا به سوی قمار-شرابخواری و موادمخدر و همچنین به جهت گمنامی و کسلی و سرگردانی..... .
   د - ترس و وحشت مبتلایان به بیماری روانی از چیزی و یا کار شخصی که امکان بدست آوردن و یا چیره شدن بر آن امکان پذیر نباشد.
                              گرفته شده از کتاب : گناهان و لغزشها / باب اول / فصل سوم / صفحه ۳۵